بازآفرینی فرایندی است که به وسیله آن، ما به گونهای آگاهانه و هشیار تصمیم میگیریم که بر اساس چه اصول و ارزشهایی زندگی کنیم.
بازآفرینی خود به ما کمک می کند تا حتی در شرایط و موقعیت های بسیار دشوار، در جایی که هیچ چیز بر وقق خواسته ما نیست، آن فردی باشیم که انتخاب کردهایم باشیم و همواره دوست داشتهایم. نمونههای برجسته تاریخ مانند گاندی و ماندلا و مطالعه زندگینامه انسانهای دوران ساز ما را به این کشف میرسانند که حتی در شرایط و موقعیتهایی که ما قبلا باور داشتیم که دیگران و عوامل بیرونی باعث احساس ناتوانی، انزجار، نفرت، توهین و بی حرمتی در ما میشوند، می توانیم احساس قدرت، توانمندی، احترام، آرامش و مورد علاقه بودن بکنیم.
در این فرایند از خود میپرسیم که اگر شهامت آن را داشتم که فردی بشوم که همیشه میخواستم باشم، شرایط و موقعیت کنونی ام را چطور مدیریت خواهم کرد؟
اگر در موقعیتی هستیم که احساس ترس و وحشت می کنیم، فرایند بازآفرینی شامل مراحل زیر میشود:
گام اول: از خود بپرسیم اگر من همان فردی بودم که همیشه می خواستم باشم، دوست دارم در این موقعیت چه احساسی داشته باشم؟ پاسخ به این سوال همواره دشوار است. زیرا ابتدا ما باید بتوانیم فراسوی آنچه اکنون احساس می کنیم برویم تا بتوانیم تجسم کنیم که دوست داریم چه احساسی داشته باشیم. وقتی توانستیم خود ایده ال را تجسم کنیم، آنگاه می توانیم خود را به عنوان فردی ببینیم که مثلا احساس آرامش، اطمینان و شهامت می کند.
گام دوم: اگر من آرام، مطمئن به خود و با شهامت بودم، به خودم چه میگفتم؟ چه فکری میکردم؟ اینجا باید برای خود افکاری را بسازیم که خود ایده ال در چنین شرایطی خواهد داشت. همانطور که گفته شد، تصور کردن افکار و احساساتی که نداریم کار بسیار سختی است.
گام سوم: تجسم کردن اقداماتی است که اگر چنان افکار و احساساتی داشته باشیم، دوست داریم آنگونه عمل و اقدام کنیم. اگر من احساس آرامش، اطمینان و شهامت بکنم و این گونه رفتار کنم که “من می توانم” و “من شهامت آنرا دارم که در اینجا موفق شوم”، دراینصورت انتخاب می کنم که دست به چه اقدامی بزنم و چگونه عمل کنم؟
شاید در تلاش برای بهتر کردن شرایط و تغییر اوضاع، به گونهای که ما میپسندیم، استانداردها، شهامت، شجاعت و احترام به خویشتن و عزت نفس خود را معامله کردهایم. وقتی در مییابیم که آن کسی که میخواستیم باشیم، نیستیم، دیگر خودمان را دوست نداریم و شروع می کنیم به فاصله گرفتن از خود.
ترمیم پذیری مغز: تغییر باورهای ما درباره تغییر کردن
یک باور غلط در فرهنگ ما این است که می نمیتوانیم تغییر کنیم. اکثر ما این جمله تضعیف کننده را کم و بیش شنیدهایم که “او آدم بدخلقی است و عوض نمیشود” یا ” من همیشه مضطرب خواهم بود”، “من این جوری به دنیا آمدهام”. در حالی که مغز افراد، از جوان گرفته تا پیر میتواند به شیوه شگرفی تغییر کند. ترمیم پذیری یا نروپلاستی سیتی (Neuroplasticity) یک شیوه ظریف پژوهشهای مغزی است که میگوید مغز ما میتواند تغییر کند و ما قربانی ژن ها یا نورونهایمان نیستیم، بلکه ما خالقان توانمند وضعیت روانی خود هستیم. این باور نادرست که ما همانند نوشته روی سنگ ثابت و یا تغییرناپذیریم میتواند افراد را از تلاش برای تغییر باز دارد و مسوولیتپذیری برای بهبود وضعیت خود را از آنها دور کند.
مغز ما میتواند تغییر کند
مغز ما از بیلیون ها نورون ساخته شدده است. نورون ها با هم پیوند و رابطه برقرار نموده و برای مخابره اطلاعات راهی می سازند.مثلا برای یادگیری رانندگی اتومبیل، رابطه بین دیدن چراغ قرمز راهنمایی و فشار دادن پدال ترمز را یاد میگیریم و بدین وسیله یک راه عصبی یا جاده نورونی را در این رابطه شکل می دهیم. هربار که در پشت چراغ قرمز پای خود را روی پدال ترمز می گذاریم، این راه عصبی یا نورونی را تقویت می کنیم. همانطور که در علم عصب شناسی گفته می شود “نورون هایی که با هم شلیک می کنند، با هم پیوند برقرار می کنند و یک رشته عصبی را شکل میدهند”. هر چه بیشتر کاری را انجام دهیم، راه عصبی مربوط به آن را بیشتر تقویت می کنیم و مهارت در آن کار، آسانتر می_شود تا جایی پاسخ رفتاری ما می تواند تقریبا خودکار شود
مغز ما همچنین میتواند، راههای عصبی قدیمی را هرس کند. به عنوان مثال اگر شما به مکان جدیدی نقل مکان کردید مسیر رفتن به خانه جدید را یادگرفته و رفتن از مسیر قبلی را متوقف میکنید. خوشبختانه با خودداری از مسیرهای قدیمی و تمرین رانندگی از جاده قدیمی و مسیر جدید خانه کنونی، میتوانید راه عصبی یا راه نورونی جدید را تقویت کرده و راه عصبی قدیمی را تضعیف کنید. فرایند بسیار خوبی است که مغز ما میتواند تغییر کند. در غیر اینصورت ما هنوز به سمت خانه دوران کودکیمان هر روز رانندگی میکردیم.
افراد زیادی هستند که با آموختن مفاهیم ترمیم پذیری مغز و تمرین باز آفرینی از این تصور و ذهنیت که بازیچه احساسات و افکار ناخواسته خود و یا گذشته منفی خود هستند دست برداشته و اکنون بر این باورند که خودشان نقش مهمی در تغییر وضعیت خودداردند و دست بسته و زبان بسته و اسیر احساسات و افکار و تجربه های ناخوشایند گذشته خود نیستند.
در کتاب بزرگ معتادان گمنام نقل شده است که: “ما از اعتیاد به مواد یا الکل درمان نشده ایم، بلکه در راستای ارزش های معنوی خود، استفاده از مواد را به طور مشروط به تعویق انداخته ایم. رفتار اعتیادی همواره یک گزینه روشن برای ماست، ولی تا زمانی که ما گزینه های سالم و مبتنی بر ارزش های خود، یعنی رفتارهای موثر را بکار میگیریم بنیاد و شالوده جدیدی برای بهبودی و سلامت خود ایجاد میکنیم”. باز آفرینی خود یکی از راههای خلق و ایجاد احساسات، افکار و اقدامات مثبت است که خودشان بخشی از این شالوده جدید محسوب می شوند.
اگر رفتارها و اقدامات مهرورزانه و مشفقانه ما در خانه، مدرسه، اجتماع و محل کار باعث تغییرات مثبت در فرهنگ جامعه و رفتارهای جمعی مردم شود چه پیش خواهد آمد؟